من کشته اشکهایم

فرمود « من کشته اشکهایم »
و اینک به کربلا رسیده است...
و اینک شهر الحزن رسیده است ...
ماهی که جز گریه، حرام است .
ماهی که در آن اهلبیت علیه السلام گریه و ناله به نهایت می رسانند و آن سان می گریستند که پلک چشمانشان مجروح می شد ..
و من تو اگر بدانیم که گریه برای ابی عبدالله علیه السلام چه منزلتی در پیشگاه رب العالمین دارد همه عمر کارمان گریه بر مظلوم تشنه کربلا می شود.
داشتم می گفتم ! حسین به کربلا می آید و خیلی به بهانه زر و سیم و ملک و عمارت و حفظ جانشان به کربلا می شتابند و شمشیر می کشند به روی بهترین خلق خدا در زمین و بعضی ها هم در راه که عازم سفر حجند ، از او و قافله کوچک و نورانی اش فاصله می گیرند
که مبادا گرفتار یاریش شوند! و حسین علیه السلام آنگاه که به زهیر بن قین رضی الله عنه می رسد با این تک جمله دلش را شکار می کند و دلهای بسیار را ؛ می فرماید:« از این صحرا برو که صدای استغاثه مرا نشونی»
مگر می شود؟!!!
مگر می شود رفت تا صدای استغاثه تو را نشنید؟!!
مگر می شود اصلا صدای استغاثه تو را نشنید؟!
باز به جملات سید مرتضی می رسم ..جنگ باشد و یا نباشد ، راه من و تو از کربلا می گذرد..
و جملات حاج احمد متوسلیان ..می روی یا می مانی؟..
و منم و تویی و حسین علیه السلام که هنوز فریاد می زند :« هل من ناصر ینصرنی؟»
و ولایت است ادامه حسین علیه السلام و عاشورا...
تو چه می کنی ؟ می روی یا می مانی در این فتنه بارانهای بسیار که ولایت را نشانه گرفته اند؟
چه خوش گفت و چه دلنشین ، مولای ما سیدنا الخامنه ای « در طول سال ، همیشه ماهی هست به نام محرم که در آن خون بر شمشیر پیروز است».
خدايا! مرا شاكر و صابر گردان و مرا در چشم خويش خوار و در نظر مردم بزرگوار گردان .